شازده رايان

شازده رايان جان تا این لحظه 8 سال و 1 ماه و 4 روز سن دارد

روزهاي پاياني....

روزهاي پاياني....

سلام شازده پسرم
فردا اخرين نوبت دکترمه چهار روز ديگه عيده همه در تکاپوي خريد و چيدن هفت سين هستن اما من اصلا حال و هواي عيد و حس نميکنم فقط منتظرم زوووووودي بياي بغلم ،اين روزا بابا مهدي سرش خيلي شلوغه ديشب نوازشت ميکرد شکممو بوس کرد باهات کلي حرف زد ازت خواست اين 4 روز هم تو شکم ماماني بموني چون واقعا کارش زياده الانم که دارم اين پست رو ميذارم خونه مامان جون اينا هستم بابايي گفت اين سه شب اينجا بمونم چون صبح زود ميره سرکار گفت تو و گل پسرم بدخواب نشين
رايان کوچولوي من ،روزاي سختي رو دارم ميگذرونم درد امونمو بريده ويار هم داره خفه م ميکنه ، تو هم جات توشکمم تنگ شده تکونات کم شده منم مدام نگران ميکني الهي بميرم برات ،دلم ميخواد زودي اين ده روز هم بگذره تورو توآغوشم بگيرم ازطرفي استرس از زايمان روحيه م رو خراب کرده ،فرشته نازم اميدوارم بدون دردسر وسختي به دنيا بياي برا سلامتيت يه ختم قرآن دادم اميدوارم قرآن حافظ و نگهبانت باشه دلم ميخواد پسري بار بياي که بهت افتخار کنم و مايه سرافرازي منو بابايي بشي
دوستت دارم نفس مامان
تاریخ : 25 اسفند 1394 - 07:51 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 747 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

شمارش معکوس

سلام وروجکم 

شمارش معکوس براي ورودت به دنيا و زميني شدنت شروع شد امروز يازدهم اسفنده و نهايت 29روز ديگه يا شايد هم کمتر مياي آغوشم ،فداي تکون خوردنات بشم فداي سکسکه کردنت بشم فداي گل پسرم بشم که به زندگيم معني و مفهوم داد فدات بشم که زندگي منو بابا مهدي رو شيرين تر کردي بي صبرانه منتظر اومدنت هستيم....

همه درگير کاراي عيد و خونه تکوني و برنامه ريزي برا مسافرتشون هستن اما من چشم به ثانيه هاي ساعت دوختم منتظرم اين چند روز هم به سرعت بگذره و روي ماهتو ببينم خوشحالم که تو عيد مياي اين بهترين عيدي عمرمه خدايا ازت ممنونم 

ديشب عمه فاطي زنگ زد کلي قربون صدقت رفت گفت خواب ديده رايان جونم بغلم بوده داشتم با لذت ميخوابوندمش يهو ازخواب پريدم تا بيدار شدم گفت اههههههه داشتم خواب ميديدم اقاجون و عزيز هم همش ميزنگن و حالتو ميپرسن نيومده پيش همه عزيزي گنجشک کوچولوي من 

دوستت دارم نفسم:-


تاریخ : 11 اسفند 1394 - 15:25 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 2743 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید