امروز براي اولين بار از چشاي نازت اشک اومد ، اين مدت همش گريه ميکردي ولي اشک نميومد امروز يه کم نا آروم بودي فقط بغلم آروم ميشدي تا ميذاشتمت زمين شروع به گريه ميکردي يهو ديدم دونه هاي مرواريد از چشاي خوشگلت ميريزه تا ديدم منم زدم زير گريه دلم کباب شد اصلا دل ندارم اشکتو ببينم مامان جون ،حاضرم بميرم اشکتو نبينم
اميدوارم هيچوقت نامهربوني روزگار باعث نشه از چشاي قشنگت اشک بياد تو يه مردي بايد تحت هرشرايطي قوي باشي ايشالله هميشه لبخند رو لباي نازت باشه عاااااااااشقتم بي نهايت