شازده رايان

شازده رايان جان تا این لحظه 8 سال و 4 روز سن دارد

شاه پسر داریم پسر ،قندوعسل داریم پسر....

شاه پسر داریم پسر ،قندوعسل داریم پسر....

مامانت دورت بگرده که روزبه روز شیرینتر و شیطون تر میشی ، خییییییییلی برا مامان دلبری میکنی کلماتو بامزه ادا میکنی ، ممنون که اومدی همه زندگیم شدی عاشقتم
تاریخ : 07 شهریور 1396 - 22:04 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1839 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

خندتو قربون گل پسر جان

خندتو قربون گل پسر جان

بخند پسرم
خنده های تو جان میبخشد به من....
تاریخ : 31 مرداد 1396 - 06:37 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1429 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

خوشتیپ مامان

خوشتیپ مامان

"تقدیم به فرزندم"

زود بزرگ نشو مادر...
کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !
زود بزرگ نشو مادر...

قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ،
ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .

آرام آرام پیش برو ،
آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد.
حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز!
همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ،
ولی زود بزرگ نشو مادر...

آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.

آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ، بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات می گیرد,
می دانم .
عزیزترینم، فرزندم، من مادرت هستم...
هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد،
من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بیخوابیهای شبانه را،
تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت حجمی از سکوت؛
تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات میتواند معجزه زندگی دوباره ام باشد؛
من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین،
بهشت من, زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست؛
من هیچ نمیخواهم هیچ،
هیچ روزی به من تعلق ندارد،
همه ساعتها و ثانیه های من تویی
ومن دست کودکیت را میگیرم تابه فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است
بر تو.
وهیچ منتی ازمن بر تو وارد نیست که من با اختیار به عشق تو را به این دنیا آورده ام.
میترسم فرزندم با بزرگ شدنت ادمها احساس پاک تو رو به بازیچه بگیرن.
میترسم ثمره ی جوانیم؛ فرزندم با بزرگ شدنت انسانهای انسان نما ازارت دهند کودک بمان فرزندم که با شکسته شدن قلبت ذره ذره ی وجودم اب میشود.....



عزيز مادر؛
تاهميشه
بي نهايت
"دوستت دارم"....
تاریخ : 31 مرداد 1396 - 06:29 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 999 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

دلبررررررر مامان

دلبررررررر مامان

وقتی بهت میگم بخند میخوام عکس بندازم اخه مامان فدای خنده ی مصنوعیت بشه کی بزرگ شدی تو
تاریخ : 31 مرداد 1396 - 05:30 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 785 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

جان جانان خوشتیپ جان رایان خان

جان جانان خوشتیپ جان رایان خان

زندگییییییی منی تو
تاریخ : 31 مرداد 1396 - 03:21 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1152 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

16ماهگی

16ماهگی

فدات بشم من خوشمزه ی مامان، چقد زندگی باتو خووووبه خدایا شکرررت
تاریخ : 07 مرداد 1396 - 05:21 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 788 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

13ماهگی عشق جان

13ماهگی عشق جان

مات و مبهوت توام
ماه تماشايى من❤️
#ماشالله_لاحول_ولاقوة_الابالله
تاریخ : 18 اردیبهشت 1396 - 04:12 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1382 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

اینم کادوی تولدت ازطرف منو بابایی

اینم کادوی تولدت ازطرف منو بابایی


تاریخ : 09 فروردین 1396 - 05:05 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1970 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

اولین بهار زندگیت مبارک شازده کوچولو

اولین بهار زندگیت مبارک شازده کوچولو

اولين بهار زندگيت مبارک نفس مامان:-*
دقيقا روزاول عيد مريض شدي وتب کردي قراربود با مامان جون و خاله و بابابزرگم بريم مسافرت ولي تو حالت خيلي بد بود منوبابايي ترسيديم حالت بدتر بشه نرفتيم اونروز تا عصر تو درمانگاه وبيمارستان معطل پزشک متخصص اطفال شديم ولي خبري نشد چون روزاول عيد بود فقط پزشک عمومي بود
بعد برگشتيم خونه تبت خيلي زياد بود حالمون گرفته شد چمدونمون بسته شده بود وسط اتاق ،بابامهدي گفت اگه تبت کمتر شه فردا حرکت ميکنيم بالاخره اون شب تاصبح منوبابا بالاسرت بيداربوديم و پاشويه ت ميکرديم دوم عيد حالت يه کم بهتر بود عصر حرکت کرديم ،بماند که چقد توراه اذيتمون کردي و گريه کردي خواستيم برگرديم خونه ولي شب رفتيم کاشان پيش مامان جون اينا ، همچنان تب داشتي ...
4عيد که اصفهان بوديم متوجه شدم يکي ديگه از مرواريدات جوونه زده اخ مامان فدات شه نميدوستم اونهمه تب وبيقراري بخاطر دندونت بود اون ده روزي که مسافرت بوديم دوتا از دندونات دراومده بود خدا ميدونه که چقد اذيت شدي امسال اولين مسافرتت بود هفت فروردين روزتولدت شيراز بوديم
دقيقا راس ساعت 12 که زمان تولدت بود منو مامان جون و مامانبزرگم تو حرم شاهچراغ بوديم نماز جماعت خونديم خيلي لحظه قشنگي بود دوباره خاطرات لحظه به دنيااومدنت رو مرور کردم پارسال همون ساعت توبيمارستان منتظر قشنگترين اتفاق زندگيم بودم وامسال همون زمان تو حرم شاهچراغ
خدايا شکررررت بخاطر وجود پسرخوشکلم که به زندگيم رنگ و رويي تازه بخشيد
خدايا اين خوشبختي رو ازم نگير...
تاریخ : 07 فروردین 1396 - 05:04 | توسط : مامان فهيم | بازدید : 1443 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید